در جایی از سریال غیر ارتودوکس «اِستی» در مقابل آینه نشسته است و دخترکان خندانی اطرافش را فراگرفتهاند. زنی ماشین موزن را روشن میکند. استی دستخوش هیجانی است که حتی منشا آن را نمیداند. از تراشیده شدن موهاش وحشت کرده است. اما ذوق ناشی از تغییر زندگی و رسیدن به کمال را نیز نمیتواند نادیده بگیرد. جایی بین اشک و لبخند موها بر روی زمین ریخته میشود.
داستان غیر ارتودوکس
محصول جدید نتفلیکس در مورد دختری از قوم یهود حسیدی است. او در نیویورک در میان خانوادهاش که به شدت مقید به مذهب هستند؛ زندگی محدودی دارد. استی بیآنکه به چرایی سنتها و آدابی که در تمام عمر با آنها بزرگ شده است فکر کند؛ مانند بقیه مجری این سنتهاست.
او که به سن ازدواج رسیده است؛ باید طبق رسوم نیز ازدواج کند. خواهر و مادر پسری او را ببینند؛ بپسندند و ازدواج سر بگیرد. اِستی که پیش از این بر خطِ تعالیم سختگیرانه خانوادگی و مذهبی راه رفته است؛ کمال خودش (یک زن) را در ازدواج و تشکیل خانواده میبیند. او روابط محدودی دارد؛ با مادربزرگی که تماما در فرامین مذهبی غرق است؛ زندگی میکند. مادرش مدتها قبل، آنها را ترک کرده و رفته است.
تنهایی استی
استی دوستان زیادی ندارد. تنها کسی که میتواند به او اعتماد کند؛ معلم پیانویی است که مخفیانه به کلاسش میرود. چرا که زنان حق تحصیل را پس از سن بلوغ ندارد. اطرافیان استی به خصوص شوهرش او را از رفتن به کلاس موسیقی منع میکنند.همین معلم که آدم روشنفکری است چشم استی را باز میکند.
او هرچه در ازدواج بیشتر غرق میشود؛ بیشتر عمق سیاهی را میبیند. سنتهای دست و پا گیری که اغلب حتی ریشهای هم در مذهب ندارند؛ او را روز به روز محدودتر میکند. انگار که پرده را از جلوی چشم دختر کنار زده باشند؛ خودش را در حال فرو رفتن به باتلاق عظیمی میبیند. پس حالا وقت دست و پا زن برای رهایی است.
او در پی گستت پیوندهای فکریاش با عقاید گذشته در جستجوی هویت فردی خودش است. استی دریافته است که زندگیاش در ازدواج و تشکیل خانواده خلاصه نمیشود. او حالا کم کم آماه مبارزه برای تشکیل یک هویت مستقل است.
ایستادن درمقابل سنت هرگز بدون تاوان دادن ممکن نیست. اما استی در سریال غیر ارتودوکس آنقدر برای به دست آوردن آرزوهای دور و درازش آماده است که هر رنجی را به جان میخرد. مقدم بر این او باید وجود خودش را نیز از هر بندی پاک کند.
تصمیم شجاعانه
استی چمدان میبندد و رنج و خطر سفر را به جان میخرد. او حالا در جایی دور از خانواده و سنت و مذهبی که او را از هر استقلالی منع میکردند؛ رها شده است؛ اما در بندهایی که روح را در مشت دارد گرفتار است. او شروع به کشف جنبههای مبهم زندگی جدید خود میکند. استی حتی حالا که آزاد است؛ نمیتواند آنطور که باید رها باشد.
او در کنار رودخانه در میان هیاهوی جوانانی که آبتنی میکنند، ایستاده است. او باید برای رفتن به داخل آب با خود و محدودیتهای ذهنش کنار بیاید. کم کم خودش را به آب میسپارد و کلاه گیسی که زنان متاهل حسیدی به جای موی خودشان به سر میگذارند را از سر بیرون میآورد و اینطور رشتههای اعتقادات پیشینش را یکی پس از دیگری در هم میشکند.
استی هرگز مادرش را به خاطر اینکه او و پدرش را ترک کرده نبخشیده است؛ اما حالا که اندکی چشمش باز شده و توانسته است رنجی که زنان بردهاند را درک کند؛ میتواند با مادرش روبرو شود.
استی دختر تلاشگر غیر ارتودوکس
استی سریال غیر ارتودوکس علی رغم اینکه میداند در نهایت او را پیدا خواهند کرد؛ به تلاش برای ساختن زندگی جدیدش ادامه میدهد. برای خود دوستانی پیدا میکند. برای رسیدن به آرزوی بزرگش یعنی موسیقی تلاش میکند و در آزمون ورودی دانشگاه شرکت میکند. پوست اندازی استی ناشی از شجاعت و آگاهی اوست که ذره ذره به دست میآید و از پرداخت هیچ هزینهای برای رسیدن به آن ابایی ندارد.
پینوشت: این یادداشت در ویژه نامه شنبههای شرق به چاپ رسیده است.