هشدار: این متن ممکن است داستان را لو بدهد.
شان دورکین کارگردان فیلم لانه (The Nest) پس از 9 سال با یک درام خانوادگی ساده بازگشته است. او در سال ۲۰۱۱ «مارتا مارسی می مارلن» را در ژانر وحشت به روی پرده برد. دورکین برای همین فیلم، برنده جایزه ساندس نیز شده است.
همچنین او در سال ۲۰۱۰ جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره کن را به خود اختصاص داد. دورکین در وقفه طولانی نه ساله که فیلمی را بر پرده نداشت سریال کوتاه Southcliffe را ساخت.
دورکین در کانادا متولد شد و پس از مدت کوتاهی به انگلستان نقل مکان کرد. او در شمال انگستان در منطقه ساری زندگی میکرد.(جایی که خانوده فیلم لانه به آن نقل مکان میکنند).
داستان لانه (The Nest)
لانه قصه روری اوهارا (جود لا) جاهطلب و بلندپرواز را روایت میکند. مردی انگلیسی باهوش، با ظاهری جذاب و بسیار کاریزماتیک. او که پیش از این به دنبال رویاهای خود به آمریکا رفته، با زن زیبای آمریکایی ازدواج کرده است. حالا در پی رویای جدیدی به زادگاهش برمیگردد.
لانه با تصویری دور از در خانهای شروع میشود که دو ماشین در مقابل آن پارک شده است. کم کم با قسمتهای دیگر این خانه زیبا که شامل استخر و زمین بازی است؛ آشنا میشویم.
روری دارد با تلفن صحبت میکند. او طبق عادت هرروزهاش همسرش آلیسون (کری کوون) را با یک فنجان قهوه بیدار میکند و بچهها را به مدرسه میرساند. همه چیز به نظر زیبا و رویایی میآید.
اما خیلی زود با مساله اصلی لانه (The Nest) مواجه میشویم. روری قصد دارد برای پیشرفت شغلی دست به تغییر بزرگی بزند. این تغییرات مستلزم این است که آلیسون کار و خانهاش را رها کند و پابه پای شوهرش شود. اما آلیسون چنین چیزی نمیخواهد. او آموزش سوارکاری میدهد. شاگردهایی دارد.
اوضاع را خوب میبیند ونیاز به تغییرات اساسی را منطقی نمیداند. او خانهاش را دوست دارد و از کارش راضی است. آلیسون به این نقل مکان رضایت نمیدهد؛ چرا که چهارمین باری است که آنها به امید تغییرات اساسی در زندگی نقل مکان میکنند.
اما برای روری همه چیز متفاوت به نظر میرسد. میزان پس اندازشان برای خرجهای او کافی نیست. رویاهای او بیشمار است. داشتن یک خانه زیبا در حومه شهر کفایت نمیکند. او میخواهد با آدمهای بانفوذ و ثروتمند رفت و آمد کند و آرزو دارد روزی جزیی از آنها باشد.
روری لانه (The Nest) از طبقه ضعیف انگستان میآید. خانوادهای از هم پاشیده دارد که سالهاست به دیدارشان نرفته است. او نمیخواهد آیندهاش هم به تاریکی گذشته باشد. پس از هیچ چیز برای رسیدن به اهدافش دریغ نمیکند.
او پدر خوبی به نظر میرسد. بچههایش را در بهترین مدرسهها ثبتنام کرده و برای آرامش آنها هر کاری میکند.
زندگی جدید در لانه (The Nest)
یک قصر قدیمی بیش از حد بزرگ برای یک خانواده چهار نفره، انتظار روری و آلیسون را میکشد. هیچکس به اندازه روری شیفته این خانه نشده است. یک عمارت بزرگ که میتواند لوکیشن یک فیلم ترسناک باشد. با اتاقهای فراوان، کفپوشهای قدیمی چوبی و یک محوطه بزرگ که روری قصد دارد در آن اصطبلی برای آلیسون بسازد.
با آمدن اسب آلیسون به مکان جدید و شروع ساخت و ساز اصطبل، هر کدام از اعضا خانواده به نوع خود سعی در تطبیق خود با محیط جدید دارند.
اما لانه (The Nest) آنقدر که باید خوب پیش نمیرود. روری با رویاپردازی سعی دارد در کمپانی که به تازگی کار را درآن آغاز کرده راه یک ساله را یک شبه برود. همین موضوع اختلافهای فراوانی بین او و همکارانش به وجود میآورد.
او که با ثروتمند نشان دادن خودش قصد دارد همکاران و مشتریان خود را تحت تاثیر قرار دهد؛ ولخرجیهای فراوانی میکند. این مخارج خانواده را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد.
ساخت تصویر یک مرد ولخرج و تجملگرا از روری ممکن است بتواند این حقیقت که او از طبقهای کارگر آمده است را پنهان کند.
مرگ اسب آلیسون ضربه جبران ناپذیری به او وارد میکند. این سرآغازی خواهد بود برای به اتمام رساندن خویشتن داری. برای گفتن حرفهایی که باید پیش از این گفته میشد.
فروپاشی
صحنه ای در انتهای لانه (The Nest) وجود دارد که آلیسون به باری میرود. او در یک شام کاری بعد از اینکه طبق معمول روری مشغول رویابافتن است؛ روری را رسوا میکند. روری از تئاتری که هرگز نرفته تعریف میکند.
او میخواهد مشتریان را تحت تاثیر قرار داده و خودش را مردی با نفوذ نشان دهد. آلیسون که تا این لحظه با لباسهای زیبا و آرایش دلفریبش نقش یک همسر خوب را بازی میکرد به یکباره تصمیم به صحبت میگیرد.
آلیسون تمام خویشتن داری سالیان زندگی با روری را به ناگهان از دست میدهد. از رستوران بیرون میزند. این شام که روری ممکن بود بتواند از آن بهرهای ببرد طاقت آلیسون را طاق میکند. او به اولین بار وارد میشود.
شروع میکند به نوشیدن و دیوانه وار در میانه جمع میرقصد. او راه را برای خودش باز میکند و یکه و تنها به دور خود میچرخد.
انگار که با این سماع بخواهد تمام خشونت و سردی که این مدت چشیده را یک جا از تن بیرون کند.
همزمان با او دخترش سامانتا هم با عدهای از بچههای دبیرستانی محله جدیدشان در خانه جشن گرفته است. جشنی که هر نوجوانی از آن منع شده و هر نوجوانی بالاخره به آن وارد میشود.
روری برای اولین بار پیش رانندهای اعتراف میکند که آن مرد پولداری که وانمود میکند نیست. راننده هم او را وسط جاده رها میکند. زیرا میداند تمام این راه را باید بدون به دست آوردن پول طی کند.
روری هم که به انتها رسیده به سمت خانه به راه میافتد. او در یک پیادهروی اجباری وقت زیادی برای فکر کردن دارد.
هر چهار نفر خانواده فیلم لانه (The Nest) شب عجیبی پشت سر میگذارند. بنجامین پسر کوچک خانواده هم از این مساله جدا نیست. او از جشنی که سامانتا گرفته و آدمهایی که در جشن هستند ترسیده است.
کسی او را نمیبیند. هر کس در گوشهای بطری یا سیگاری دست گرفته و در عالم دیگری سیر میکند. بنجامین که با نقل مکان به این خانه بزرگ دچار وحشت و شب ادراری شده بود خودش را تا صبح در اتاق زندانی میکند.
به نظر میرسد رابطه روری و آلیسون پیش از این فروپاشی به بن بست رسیده است. رابطهای که حالا پس از سالها از پس دروغها و پنهان کاریهای ریز و درشت دارد به بن بست نزدیک میشود.
این دو با سرگرم کردن خود با کار از این مساله طفره رفتهاند و حتی به خود نیز دروغ گفتهاند. آنها خود را به کارهای روزمره و رسیدگی به دو فرزندشان مشغول نگه داشتهاند.
با ورود خانواده به محل جدید و افزایش مشکلات، کم کم مسائلی که بر آن سرپوش گذاشته شده است بیرون میزند. درگیریها بالا میگیرد به نحوی که دیگر در مقابل فرزندان هم خویشتن داری نمیکنند.
سامنانتا که دختر نوجوانی است به نحوی سعی میکند خود را از ماجرا دور نگه دارد. بنجامین اما نمیتواند خودش را به کاری مشغول کند و دچار اضطراب میشود.
نقاط قوت لانه
بازی با نور و سایهها در فیلم لانه (The Nest) خصوصا در آن عمارت قدیمی ویکتوریایی صحنههای زیبایی خلق کرده است. شیوه نورپردازی خانه را همانطور که باید مخوف، زیبا، پر رمز و راز نشان میدهد. گویی در هر لحظه آبستن حادثهای شوم است.
کری کوون، آلیسون را به خوبی بازی میکند. این زن همانقدر که در رام کردن اسبها بینظیر است در روابط خانوادگی میتواند به بن بست برسد و این را کوون بسیار خوب درآورده است. توانایی دورکین در روایت قصه لطیف بیرحمانهای که کاراکترها را تا فروپاشی پیش میبرد؛ جذاب است.
۱ دیدگاه