لی ایزاک چانگ، نویسنده و کارگردان فیلم میناری (Minari) است. خانواده چانگ در زمان کودکی او از کره به آمریکا مهاجرت کردند. همین تجربه به او در ساخت این فیلم که حول محور مهاجرت میچرخد؛ کمک کرد.
چانگ پیش از میناری سه فیلم بلند داستانی و یک فیلم مستند را جلوی دوربین برد. فیلم I Have Seen My Last Born، فیلم Abigail Harm (ابیگیل هارم)، فیلم Lucky Life (زندگی خوششانس) و فیلم Munyurangabo اشاره کرد.
آغاز فیلم میناری (Minari)
زوج جوان میناری (Minari) برای بهبود شرایط خود از کالیفرنیا به آرکانزاس نقل مکان میکنند. آنها که اصالتا کرهای هستند؛ پس از ازدواج خود به آمریکا مهاجرت کردهاند. ایده این نقل مکان را جیکوب (استیون یون) داده است. همسرش مونیکا یی (هان یی ری) اما با این ایده موافق نیست.
جیکوب مزرعهای خریده و تریلری را به عنوان محل زندگی خانوادهاش آماده کرده است. او رویایی در سر دارد و این رویا او را به این مزرعه دور افتاده کشانده است. رویای داشتن مزرعه انگیزه اصلی او است. آنها مزرعهای را خریدهاند که صاحب قبلی آن به دلیل عدم موفقیت تا مرز خودکشی پیش رفته است.
جیکوب و مونیکا دهه گذشته را برای جداسازی جوجههای نر و ماده در مرغداری صرف کرده اند. آنها دو فرزند دارند. ما قصه را از زاویه دید دیوید پسر کوچک خانواده میبینیم. آلن کیم در نقش دیوید بازی بینظیری ارائه میدهد. جیکوب برای کنار آمدن همسرش با شرایط، پیشنهاد میدهد که مادرش را دعوت کنند تا با آنها زندگی کنند.
دیوید، که اکنون مجبور است اتاق خود را با مادربزرگ به اشتراک بگذارد؛ بلافاصله کینه به دل میگیرد. خصوصاً اینکه مادربزرگ در چهارچوبی که او از مادربزرگها میشناسد نمیگنجد. او کوکی نمی پزد. ترجیح میدهد با نوههایش کارت بازی کند.
امیدواری در بهبود اوضاع
دیوید در نهایت شخصیت اصلی فیلم میناری (Minari) است. از طریق چشمان او، ما با آرزوهای جیکوب و هم ابراز نگرانی مونیکا را میبینیم. دیوید با مادربزرگ کرهایش دست و پنجه نرم می کند؛ او همچنین با جامعه پیرامون خود نیز در حال نبرد است.
دیوید با اینکه بیماری قلبی دارد؛ دقیقاً مثل هر بچه دیگری عاشق تماشای تلویزیون و دویدن با چکمه های گاوچران خود است. اما هنگامی که خانوادهاش برای اولین بار در کلیسای محلی شرکت می کنند؛ بلافاصه تفاوت او با دیگران مشخص میشود. آنها میپرسند در مورد حالت صورتش سوالهایی میپرسند و تفاوتش را نادیده نمیگیرند.
این زوج یک دختر هم به نام “آن” دارند. او نیز به اندازه دیوید با مشکلات درگیر است. این خواهر و برادر دوستان جدیدی پیدا میکنند. آنها نسبت به دوستان جدید خود کنجکاو هستند؛ با این وجود اینکه آزرده میشوند. رفتاری که با این زوج دارند از رفتاری که با بچه ها میشود به مراتب بهتر است. آنها مونیکا را زیبا میدانند. اما همین مساله خودش مانع از آن نمیشود که این زوج احساس غریبگی نکنند.
به خطر انداختن خانواده یا بلند پروازی
پدر خانوانده با آرزوی ساختن دنیای آرزوها در واقعیت برای خانواده چهارنفرهاش، سفر دور درازی را شروع میکند. او با خودخواهی و از سر ارضای خواستههای شخصی خانوادهاش را در مسیری سخت قرار میدهد. او میخواهد بالاخره در خاک یک کشور خارجی ریشه بدواند. میناری (Minari) داستان خود را با ظرافت بیان میکند. مخاطب را به آرامی درگیر جریان روزمره زندگی این خانواده میسازد بیآنکه در نمایش این زندگی از ساختار دراماتیک سنتی استفاده کند.
دقت به جزییات در میناری
چونگ نویسنده این فیلم، آن را با این نوع جزئیات دقیق پر میکند. هنگامی که مادربزرگ برای اولین بار از راه میرسد، مونیکا با دیدن گوچوگوارو (پوستههای چیلی قرمز) و گل مینا (آنچوی سرخ شده) که مادرش برای او آورده است؛ به گریه میافتد.
گیاهی که در کره به نام میناری شناخته می شود در انگلیسی به آن کرفس چینی، جعفری ژاپنی نیز می گویند. گیاهی بومی قاره آمریکا نیست. اما زمانی که مادربزرگ این خانواده آن را در رودخانه میکارد؛ رشد میکند. رودخانهای که از تریلر محل زندگی آنها دورتر قرار دارد. در این منطقه مارهای سمی است ؛ میناری شکوفا می شود. لی ایزاک چانگ در یک پایانبندی باشکوه گرمای این عشق را دوباره شعلهور میکند.
فیلم میناری(Minari) در تاریخ ۲۶ ژانویه (۶ بهمن ۱۳۹۸) در جشنواره فیلم ساندنس که بزرگترین جشنواره فیلمهای مستقل در آمریکا محسوب میشود، برای اولینبار در سینما به نمایش درآمد.
۱ دیدگاه