مرگهای سینمایی میتواند از برانگیزانندهترین صحنههای فیلمها به حساب بیاید. همراهی و دلبستگی به یک شخصیت از ابتدای فیلم یا سریال میتواند مرگ آن شخصیت را برای مخاطب غمانگیز کند. حتما هرکدام از ما شخصیتهایی را به یاد داریم که در جایی از فیلم و سریال با مرگ خود احساسات ما را جریحهدار کرده باشد. در ادامه تعدادی از مرگهای سینمایی بسیار غمانگیز را بررسی میکنیم.
مگنولیا
داستان با فریاد جولیان مور، یک زن حقهباز و خیانتکار که حالا در عذاب وجدان بهسر میبرد و در آستانه فروپاشی کامل است؛ شروع میشود. سایه سرد و وحشتناک مرگ بر تمام فیلم «مگنولیا»ی پل توماس اندرسون، اولین فیلمی که او بعد از درگذشت پدرش از سرطان ساخته، حاکم است. اندرسون بخشی از تجربه خود را به شخصیت ارلِ بیمار (با بازی جیسون روباردز) منتقل کرده است. ارل که در عمارت اعیانیاش در لسآنجلس روز به روز ضعیفتر میشود، با حسرت به گذشته و اشتباهات زندگیاش فکر میکند. اشتباه بزرگ او، پسر زنستیز و عقدهایاش فرانک (با بازی تام کروز) است که به خاطر کمتوجهی پدر به این حال و روز افتاده است. کروز در صحنهی رویارویی با پدر، بهترین بازی عمرش را ارائه میدهد. اندرسون با به تصویر کشیدن احساسات آشفتهی او، لایهای از آسیبپذیری عریان را به فیلم اضافه کرده است. در مقابل بازی جیسون روباردز هم کمنظیر است. او با وقار و صلابتی به سبک بازیگران شکسپیر، فروپاشی و ترس انسانی را در مواجهه با مرگ به زیبایی به نمایش میگذارد.
جک در فیلم تایتانیک (Titanic)
تایتانیک شامل صحنههایی است که همیشه من را به گریه میاندازد. اما برخلاف تصور شما، این صحنه غرق شدن جک نیست. بله، دیدن رفتن جک زیر آبهای یخزده غمانگیز است؛ اما حتی در اولین بار تماشای فیلم در ۱۳ سالگی، میدانستم که این اتفاق قرار است رخ دهد. علاوه بر این، اغراقآمیز بودن برخی عناصر این صحنه مانع از تاثیرگذاری عمیقتر آن میشود.
اما صحنهای که اشک من را درمیآورد، انتهای فیلم است. جایی که رز در سن ۱۰۰ سالگی است و ما تصاویری از ۸۳ سال زندگی او بدون جک را میبینیم. در این تصاویر، رز فراز و نشیب زندگی، روزمرگیها، ماجراجوییها و پیری را تجربه میکند؛ در حالی که جک برای همیشه در ۲۰ سالگی، در زمان و در خاطرهی او، یخزده باقی میماند. این صحنهها ویرانگر هستند و هرچند آن را کمی کلیشهای بدانیم ، اما بر تراژدی مرگ در جوانی هرگز تکراری نخواهد بود.
دختر جان در فیلم مردم عادی (The crowd)
هیچ چیزی به اندازهی سوگ، احساس تنهایی در میان جمعیت را به شما القا نمیکند؛ به ویژه زمانی که فقدان به طور ناگهانی و به ظاهر تصادفی رخ دهد. در شاهکار صامت و اشکآور «مردم عادی» ساختهی کینگ ویدور در سال ۱۹۲۸، جیمز موری از میان سیاهیلشکرها انتخاب شد تا نقش جان، مرد جوانی که در تلاش برای سرپا ماندن در شهر بزرگ است را بازی کند.
در دو سوم ابتدایی فیلم، دختر جان در یک حادثهی تصادف رانندگی کشته میشود و همانجا، در خیابان شلوغ و پر ازدحام، زندگی او از هم میپاشد. جان که در میان انبوهی از غریبهها احاطه شده، با شادی آنها، آزار میبیند و در دنیای غم خودش فرو میرود. این داستان نمونه بارز تنهایی ناشی از عزاداری است. ویرانی عاطفیِ پدر تنها، الهامبخش ویتوریو دسیکا برای ساختن فیلم «دزد دوچرخه» شد. برای اندوه پایانی وجود ندارد. برای فرد، لحظات شادی ممکن است بیایند و بروند، اما درد ادامه دارد.
الی در فیلم بالا (UP)
در حالی که مرگهای ویرانگر در اکثر فیلمها در اواخر داستان رخ میدهند؛ انیمیشن Up صحنههای به شدت ناراحتکنندهای را تنها در ۱۰ دقیقه ابتدایی فیلم رقم میزند. سکانس ابتدایی فیلم که روایتگر رابطه عاشقانه تمامعمر کارل و الی است. فیلم بسیار تحسین شده و به دلیل روایت نفسگیر و تأثیر احساسی فوقالعادهاش شناخته میشود. آنها چنان صادقانه، بیپیرایه و معصومانه عاشق به نظر میرسند که غم و اندوهی که بر آنها وارد میشود بسیار عمیق و تأثیرگذار است.
استفاده از ایده ساده پسانداز کردن کارل برای سفر الی به آبشار بهشت یکی از روشهای خلاقانهای است که به طرز ماهرانهای وفاداری همیشگی این زوج به یکدیگر را نشان میدهد و در نهایت مرگ الی را غمانگیزتر میکند. هر بار که فیلم را تماشا میکنم، کاملاً مرا نابود میکند. تنها تسلیٰ این است که باقیمانده فیلم Up را داریم تا ماجراجویی با بالن کارل را تماشا کنیم و تعادل احساسیمان را دوباره به دست آوریم.
سالی در فیلم انفجار (Blow Out)
فیلم «انفجار» ساختهی برایان دی پالما به موضوعات زیادی میپردازد اما در عین حال، در یک سطح بنیادیتر، فیلم دربارهی صدابرداری است که به دنبال یک جیغ میگردد. جیغ درست، یکی از چندین افکت صوتی جدیدی است که جک برای تکمیل آخرین کارش در یک فیلم درجه B نیاز دارد. او در حال جمعآوری این افکتها است که میکروفونش صدای یک حادثهی شبیه به حادثهی چاپاکوئیدیک را ضبط میکند؛ حادثهای که یک سیاستمدار و یک زن به نام سالی در آن درگیر هستند.
جک و سالی در تلاش برای کنار هم چیدن تکههای حقیقت هستند؛ در برابر نیروی عظیمی که میخواهد آن را پنهان کند. اما سرنوشت آنها در صحنه فوقالعادهای در روز آزادی رقم میخورد؛ جایی که قتل سالی با آتشبازیهای پر سر و صدا پنهان میشود. تنها جک میتواند جیغ او را بشنود.
خانواده بهرانی در خانهای از شن و مه
در طول بیشتر فیلم دردناک و تکاندهنده خانهای روی شن و مه محصول ۲۰۰۳، امیدی قدرتمند است که شخصیتِ پدرِ سختگیرِ خانواده، با بازیِ بن کینگزلی، را سر پا نگه میدارد. او یک ژنرال سابق ارتش ایران است که اکنون در آمریکا زندگی میکند. بهران زندگیای فراتر از توان مالیاش را حفظ کرده و وانمود میکند که یک کارمند اداری است؛ در حالی که کارهای یدیِ یک مهاجر را انجام میدهد. او آیندهای روشنتر را در سر میپروراند، بازگشتی به جایگاه والایی که زمانی با خانوادهاش داشته، اما در سرزمینی جدید. او به این باور چسبیده است که رویای آمریکایی میتواند برای مهاجران هم وجود داشته باشد.
داستان زمانی اوج میگیرد که بهرانیها با زنی معتاد و افسرده بر سر مالکیت یک خانه درگیر میشوند. با وجود شواهد فزایندهای که نشان میدهد رسیدن به پایانی خوش غیرممکن است، بهرانی همچنان بدون تزلزل ایستادگی میکند. این وضعیت تا زمانی که فاجعهای رخ میدهد، ادامه دارد. در یک کابوس ناگهانی و وحشتناک، پسر او مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. با نابود شدن تمام امیدها، بهرانی در یک اتاق بیمارستان سرد و بیروح، وداعی غمانگیز با همسرش میکند. سپس او همسرش را مسموم کرده و خودش را خفه میکند. این مرگ دلخراش به عنوان تنبیه خودخواسته او برای اینکه نتوانسته پدر و همسری باشد که به نظرش باید میبوده، انتخاب میشود.
برخی منتقدان این سیل فجایع را بیش از حد احساساتی دانستند. این داستان، قصه پایان یک رویا است. نه فقط برای خانوادهی بهرانی، بلکه نمادی است از پایان بسیاری از رویاهای دیگر، که به ویژه در سالهای پس از ۱۱ سپتامبر بسیار آزاردهنده شد و متأسفانه، همچنان تلخ باقی مانده است.
تلما ولوییز در تلما و لوییز (Thelma & Louise)
صحنهی پایانی دلخراش آن فیلم که در آن فراریهای اصلی داستان با تمام سرعت با تاندربرد ۱۹۶۶ خود به لبهی گراند کنیون میرسند و به سمت نابودی قطعی هجوم میبرند،بسیار تاثیرگذار است. این صحنه یک جوک اینترنتی قدیمی است که در سیمپسونها، ساینفیلد و دنیای وِین ۲ به سخره گرفته شده است.این فیلم یک استعاره تصویری برای نوعی فداکاری همهجانبه است. تنها زمانی آن را درک خواهید کرد که خوششانس باشید و آشفتگی زیبا و حیاتبخشِ دوستی زنانه را تجربه کنید. فقط برای ثبت، شما هرگز سقوط آنها را نمیبینید؛ من همیشه دوست دارم باور کنم که آنها در واقع زنده ماندند.
منبع: guardian